بوی دستهاتون هنوز به دستام پیچیده، چقدر آرومم کردی بابا، خودتون نمی دونید چقدر نگاهاتون روم تاثیر گذاشت، بابا دستام هنوزم میخواد دستاتونو لمس کنه هنوز هم به دنبال گرما می گرده... چقدر دلم میخواست ساعتها سرمو بذارم روی شونه هاتون کاش می ذاشتید زار زار گریه کنم نمی دونید همون دو قطره اشک چقدر آرومم کرد...
نمی دونم الان چیکار می کنید؟ نمی دونم به چی فکر می کنید... خواب امشب از من فراری شده کاش مجالی بود کاش....... می خوام به لحظه هامون فکر کنم، به ثانیه ثانیه های با شما بودن به قدم زدن با شما به نگاههای عمیقتون...........